خشم عاقد!
از دفتر بیرون آمده و داشتم از پیاده رو به سمت محل قرار با عیال مکرمه می رفتم.به سر کوچه ای ورود ممنوع رسیدم و دیدم ماشین وارد شده و راه خانمی را بسته و انگار نه انگار که خلاف وارد خیابان شده دارد شاخ و شانه هم برای خانم راننده می کشد.
چند لحظه ای توقف کردم که دیدم راننده ی خلافکار با هیکل بزرگ و سبیل کلفت از ماشین پیاده شد، به سمت راننده ماشین روبرو رفت و شروع به فحاشی کرد.
به سمتش رفتم.لباسش را از پشت کشیدم و با تشر گفتم:خجالت بکش. خلاف آمدی طلبکار هم هستی؟انگار که موضوع دعوایش عوض شده باشد صورت به صورت من ایستاد و جر و بحث را ادامه داد.فضا کمی سنگین شده بود.کمی ضایع بود عاقد محل کنار دفترش با یک مرد قلچماق گلاویز شود و از طرفی هم اگر کوتاه می آمدم جسور تر می شد.مردم هم که انگار دارند نمایش خیابانی تماشا می کنند ایستاده بودند دور و بر و انگار نه انگار که یکی دارد حرف ناحساب می زند.
چند دقیقه ای صورت به صورت می گفت و می شنید اما انگار که ترسیده باشد، جرات گلاویز شدن هم به خود نمی داد.مستمر می گفت مگر ماموری؟ و من هم می گفتم بله!
راه مردم تقریبا باز شد، او نشست پشت فرمان و من هم حرکت کردم تا به مسیرم ادامه دهم که دیدم دوباره با دور شدن من دارد با حالت تمسخر می گوید اگه مامور بود چرا کارتش را نشان نداد؟
این بار با حالت عصبانیت برگشتم به سمتش و تقریبا فریاد زدم برو کنار تا بگویم که هستم.انگار که خیلی ترسیده باشد، دنده عقب گرفت و سریع جیم شد!
زیرنویس1:اگر می زد کنار و می پرسید که هستی مجبور بودم بگویم عاقد این محل!
زیرنویس 2:مانده ام آن همه راننده ای که راهشان بسته شده بود چرا نیامدند و از عاقد پیاده ای که داشت از حقشان دفاع می کرد حمایتی نکردند؟
زیرنویس3:بی ربط به محتوای وبلاگ بود.نوشتم تا در آرشیو وبلاگ بماند.