فاجعه ی فروردین!
اول؛ دامادی که تست اعتیادش به شیشه مثبت است و به همراه عروس آمده تا مرا راضی کنند خانواده شان از این موضوع مطلع نشوند و حتی عروس حاضر است رضایتش را کتبا بنویسد.وقتی عواقب ازدواج با همسر معتاد به شیشه را به عروس گفتم، هر دو عصبانی و بدون خداحافظی به نشانه اعتراض به عدم ثبت از دفتر خارج شدند.
دوم؛ مادری که آزمایش پسر و عروس آینده اش را برای گرفتن وقت آورده و می فهمد تست اعتیاد هر دو مثبت است که با بهت از دفتر خارج می شود.
سوم؛ دامادی که تاکید می کند همسر آینده مطلقه است و می داند من در حال مصرف متادون هستم، اما نمی خواهم خانواده اش بفهمند...توجیهش کردم که از خواندن عقد معذورم.
زیرنویس1: خواندن این عقدها با رعایت ضوابط از لحاظ شرعی و قانونی منعی ندارد، اما وقتی به چند ماه آینده زندگیشان می اندیشم که کشمکش زناشویی از یک سو و فشار خانواده دختر برای جدایی از سوی دیگر ناله و نفرین را حواله من و خانواده ام خواهد کرد، ترجیح می دهم آمار ثبت ازدواج کمتری داشته باشم به جای آمار زیاد ناله و نفرین!
زیرنویس 2:این پست را نوشتم تا شاید پسرم اگر تصمیم گرفت شغل مرا ادامه دهد بداند پدرش چه ژان وار(ل)ژانی بوده برای خودش!