عروس فمينيست و من!

خانم اصرار داشت قبل از مراسم عقد، از شروطي كه قرار است امضا كند مطلع شود.وقتي تعيين كردم و باپدر و شوهر آينده اش آمدند دفتر.

شرطها را توضيح دادم و پرسيدم شرط ديگري داريد؟

گفت:((حق طلاق، حق مسكن، حضانت فرزند، اشتغال، با اختيار من بچه دار بشيم و ...حاج آقا شرط ديگري هم هست؟!))

پدرش هم از خجالت داشت سرخ و سفيد مي شد، اما داماد كه انگار توجيه توجيه_بخوانيد بيق_ بود، با لبخند تهوء آوري به من نگاه مي كرد.

دخترك در چند دقيقه صحبتش، به داماد و پدر و مادر و پدر و مادرش صريحا توهين مي كرد و پسرك انگار نه انگار!

نيم ساعتي صحبت كردم و عروس قانع شد شرطي قيد نكند اما از حق اشتغال نتوانست بگذرد!

زمان عقد دختر مجددا خواست تا شرايط را برايش بخوانم و هر كدام را كه مي خواست امضا كند دوباره مي خواند.به پسر نگاهي كردم و بااشاره لب به او گفتم((دهنت...))

پسر بيچاره به شوخي گفت:امضا كن بابا مگه چيه؟

دختر با عصبانيت به او نگاه كرد و گفت:مگه نگفتم خودم تصميم ميگيرم!

ديگر داشتم از كوره در مي رفتم.گفتم يك نفر ديگر شاهد معرفي كنيد.عروس گفت:عمه را بگوييد شاهد شوند.براي ضايع كردنش گفتم:بايد مرد باشد.

رو كرد به من و گفت: همش مرد مرد مرد...

پدرش را كنار كشيدم و گفتم:اين دختر شديدا تحت تاثير ديگران است. او هم موافق بود و گفت:شما را قبول دارد كمي با او صحبت كنيد...

زيرنويس:تيپ شخصيتي عروس نشان مي داد كه شديدا از سوي اطرافيان شارژ شده و اينها حرفهاي خودش نيست.اما سياق مواضع او در ابتداي زندگي قطعا در طولاني مدت به ضررش تمام خواهد شد.مردها عموما در زندگي، تفوق جسمي و روحي دارند و بازنده مشاجرات مردانه در زندگي زنها هستند.سلاح زن براي تسخير مرد محبت است و استفاده از اين سلاح، زندگي مشترك را بيمه مي كند.

زيرنويس2:تصميم دارم در جلسه مشاوره با عروس فمينيست، مباني اش را هدف بگيرم.نتيجه جلسه هرچه باشد، به ضرر داماد نيست.

زيرنويس3: حقوق مرد قابل انتقال نيستند كه بحثش مفصل است.جملات نقل قول ادبيات عروس خانم بود

عروس طلبكار!

دختر در اولين مراجعه براي تعيين زمان عقد، با داماد مشاجره مي كرد كه ((حق طلاق)) بگيرد!

مجددا چند روز بعد تماس گرفت تا بدون اطلاع داماد بيايد و مداركش را پس بگيرد!

روز عقد هم آنقدر لب و لوچه اش آويزان بود كه انگار تمايلي به اين ازدواج ندارد!

زيرنويس:دختر اهل محله هاي جنوب شهر تهران بود و 9 خواهر و برادر ديگر داشت.روز عقد به دنبال پدر داماد كه مي گشتم، متوجه شدم پدرش مرحوم شده و مادرش او را رها كرده و زندگي ديگري تشكيل داده.عموهاي پسر اورا بزرگ كرده بودند و حالا شده بود روز ازدواجش...

زيرنويس2:بعيد است زندگي هاي اينچنين كه مبناي سستي دارد قوام بگيرد، اما متاسفانه اين روزها وادادن پسر براي تصاحب دختر زياد به چشم مي خورد.متاسفانه بعد از چند ماه كه داماد به خود مي آيد سر ناسازگاري مي گذارد و ...

زيرنويس3:پاسخ نظر خصوصي:به دفتر اسناد رسمي مراجعه كنيد.

زيرنويس4:اين اولين بار است كه 4 زيرنويس مي نويسم!

داماد حواس پرت

وكيلم؟

براي بار دوم وكيلم؟...

براي بار سوم...

تا مادر شوهر آمد زير لفظي را آماده كند، دختر بله را گفت.من هم مشغول وكالت گرفتن از داماد شدم كه مادرش رسيد و يواشكي زير لفظي را به او داد تا به عروس بدهد.

داماد بي تجربه هم فكر كرد اين هديه ي بله گفتن خودش است.زير لفظي را گرفت و انگار نه انگار كه بايد آنرا به عروس بدهد بله گفت...

زيرنويس:جوان انگار كه بلوغ مناسب اداره زندگي نداشت!خدا بخير كند...

ازدواج موقت احمقانه!

...ببخشيد من سه ماهه بار دار هستم و هيچ مدركي از ثبت ازدواج موقت ندارم. ميخواهم بعد از تولد بچه بدون اينكه مستمري شوهر قبلي ام قطع شود برايش شناسنامه بگيرم...

خانم اين جملات را با خيال راحت برايم تعريف مي كرد.هرچه پيش مي رفت اعجاب انگيز تر مي شد.خانمي با خيال راحت از ازدواج موقت ثبت نشده با شوهرش_كه همسر ديگري هم دارد_باردار شده و نه تنها عين خيالش هم نيست، بلكه نگران است اگر براي بچه شناسنامه بگيرد مستمري اش از شوهر قبلي قطع مي شود.

آنقدر بهت زده شده بودم كه چند بار خواستم موضوع را توضيح دهد بلكه من در فهم مطلب اشتباه كرده باشم!

بعد از يك ساعت صحبت تقريبا دليل آرامش خاطر خانم را متوجه شدم؛

پسر عاشق دختري مي شود و در عين مخالفت خانواده اش با دختر ازدواج مي كند.مادر و خواهرپسر به تلافي اينكه عروس ناخواسته پسرشان را از چنگ آنها درآورده،‌ زن بيوه همسايه را پاي پسرشان مي نشانند و بعد از موفقيت، زن را تشويق به بارداري مي كنند و حالا پسرك ميان زندگي با همسر از همه جا بي خبر و مادر صيغه اي فرزندش قرار گرفته است.

زن بيوه همسايه به پشتوانه حمايت هاي مادر و خواهر شوهر با خيال راحت از شناسنامه براي فرزندي كه قانونا بي پدر است حرف مي زند.

زيرنويس:سعي كردم در اين ميان مقصر راپيدا كنم، اما به اين نتيجه رسيدم هر كس كه مقصر باشد، همه شان قرباني اين بازي احمقانه خواهند بود.

حس خوب عاقد!

اولين عقدي كه رسما خواندم براي دختر اين خانواده بود.چند ماه بعد خواهر كوچكترش، چند ماه بعد پسر خاله شان و چند روز پيش هم پسر خانواده با پسر خاله اش باجناق شد.اطرافم عروس داماد هايي ايستاده بودند كه خودم عقدشان را خوانده بودم.حس خوبي داشتم...

زيرنويس:يكماه بعد از اينكه عقدي را خواندم، دخترك با اظطراب تماس گرفت و از اختلالات روحي شوهرش گفت.حسابي حالم گرفته شد.انگار پاشنه آشيل حال يك عاقد_بخوانيد ضد حال براي او _خبر اختلاف يا جدايي زوجي است كه توسط او محرم شده اند.

نصيحت موقع عقد!

تقريبا نمي شد در اتاق عقد و اتاق كناري جاي خالي پيدا كرد.مادر داماد اصرار داشت طلاق گرفته ها، بيمارها و پيرها از مجلس خارج شود.با استدلال او منم كه گلويم درد مي كرد بايد خارج مي شدم، اما انگار من استثنا بودم!

توجيهش كردم كه اين حرفها خرافات است اما در عين تاييد و احترام، كار خودش را مي كرد.

قرار بود بعد از مراسم به سالن نامزدي بروند و براي همين خانمها كه به تعبير علما ميان آقايان مي لوليدند! آرايش غليظ كرده و رويش يك استتار نازك_بخوانيد روسري_ انداخته بودند.

تصميم گرفتم براي اولين بار از زمان تاسيس دفتر، هنگام عقد از الفاظ نصيحت آميز استفاده كنم.

چند جمله در مورد حجاب و آثارش صحبت كردم و عقد را خواندم...

زيرنويس:تصميم گرفته ام از اين به بعد سياسي ترين و بين المللي ترين مراسم هاي عقد را برگزار كنم.مشروحش را در خاطرات بعد خواهيد خواند.

صیغه و جامعه ما(2)

برداشت عمومی از ازدواج موقت در هر برهه زمانی متفاوت می شود.اما به نظر می رسد در جامعه شیعی، هر وقت فساد جنسی و تبعات آن بصورت علنی مشاهده شدهi، بلافاصله بحث به سمت ازدواج موقت و اینکه اگر آزاد باشد چه ها می شود و چه ها نمی شود می چرخد.

من هم به واسطه شغلی که دارم تقریبا همه جا مواجه پبا این بحث هستم و مورد اتهام که چرا چاره ای برای ترویجش حداقل در محدوده اختیاراتم نمی اندیشم!

شاید تابه حال از تعداد زنان بیوه یا دختران مجرد آمارهای متعددی منتشر شده باشد، اما من تاکنون ندیده ام آماری از تنوع سنی و هدف مردان در جستجوی ازدواج موقت منتشر شود.

ازدواج موقت را نباید منحصر به یک رابطه بین ۲ فرد نمود،بلكه بايد آثار آنرا در فرايند زماني ارتباط جستجو كرد.

سازوكار اين نوع ازدواج براي اجرا در ساختار پيچيده فرهنگي ما بايد به دقت تدوين شود تا قابليت اجرا داشته باشد.

 

 

من که موافق نبودم...!

پرسش جمله ((مهریه چقدر است)) کافی بود تا پدر دختر- که با هم تنها نشسته ایم در اتاق- به در و دیوار بزند تا ثابت کند انسان فرهیخته ایست.

جوانک یتیم که انگار رنگ و بوی مذهبی وحزب اللهی هم داشت، از وجنات و اعتقادات دختر این آقا خوشش آمده بود و حالا باید ۵۱۴ سکه مهریه می نوشت پای قباله اش تا زمانی جرات حرف زدن روی حرف دختر را نداشته باشد!

پدر دختر می گفت:من با این مهریه های بالا! موافق نیستم اما شرایط پیش آمد و مجبور شدیم!

زیرنویس:دخترک قبل از بله گفتن، دعای فرج خواند و خلاصه کلی جانماز آب کشید.در دلم از این تناقض در گفتار و رفتار تاسف می خوردم...